قرار بود...

امروز قرار بود که این ساعت و الان از خستگی روی پاهایم بند نباشم 

قرار بودلبخند روی لبام محو نشه

قرار بود انقدر رقصیده باشم که موهام خراب و آرایشم پاک شده باشه 

و با او روزمان رو ترکونده باشیم

قرار بود... ولی نشد 

نه که نخواستیم طبیعت نذاشت

اما به جاش طبیعت بهمون روزی تماما دونفره تقدیم کرد

امروز رو می گم هدیه ی خدا 

من امروز از خستگی پاهام درد نمی کرد اما از شکر و حمد و عشق سرم درد می کرد

امروز همبرگر درست کردم و وسایل پیک نیک برداشتیم و رفتیم لواسون ساندویچامونو عقب ماشین عایرضا خوردیم و کمی یخ زدیم و کمی لذت بردیم از طبیعت و خلوتی و ....

امروز رفتیم خانه ی اوشان 

امروز تماما من و اون بودیم تماما گفتیم و خندیدیم و لبریز از عشق و عشق و عشق شدیم

امروز به علیرضا گفتیم تیکه ای از قلبمو می ذارم کنار دریاچه لواسون و گفت نه یک تیکه نونمون رو گذاشتیم قلبت مال من

بعد شب موقع برگشت گفتم یک تیکه قلبمو نذارم تو اوشان ؟ گفت نه قلبت مال منه یه چیز دیگه بذار 

گفتم یک تیگه از خاطراتمو گذاشتم اینجا و دوباره میام

اوشان عزبز و شیک و تر و تمیز و کمی سرد؛ 

من و علیرضا تیکه ای از خاطراتمان رو در تو به امانت سپردیم

از اون به خوبی مراقبت کن و مدام بهمون نشونش بده

اگر خاطراتی جذابتر هم برامون رقم بزنی هم با آغوش باز استقبال می کنیم 

خدایا ممنونم از هدیه ات

ممنونم که این جمعه ۹ اسفندم جشن نامزدی ام نبود، اما عشق بود 

خدایا دوستت دارم

آنقدر زیاد که تمام لحظات این روزای قشنگ از بیانش عاجزند

آنقدر بهت ایمان دارم و مطمئنم که هرچه پیش آید شکرت را می گویم

خدایا فقط این هفته های مریضی هم اگر تموم شد، 

قول می دهم بازهم شکر ترافیک را بگویم

بگویم خدایا مرسی ترافیکه خدایا مرسی که جاپارک نیست

خدایا مرسی که انقدر باید مردمو ببینیم و بگویم خدایا مرسی که همه می رن سرکار 

مرسی که می تونیم همه را ببوسیم 

مرسی که می تونیم بدون استرس گلودرد داشته باشیم

خدایا مرسی که کریم و رحمانی 

خدایا به خانواده های من و علیرضا سلامتی و سلامتی و سلامتی و عمرطولانی و با عزت بده

و شر مریضی را از جامعه پاک کن

و در آخر همونطور که دیشب نصفه شب از خواب بیدار شدم و گریه کردم؛ اللهم عجل لولیک الفرج

الهی عظم البلا و برح الخفا، و انقطع الرجا ....العجل العجل یا مولای یا صاحب الزماک