مادربزرگ سلام می رساند و می گوید متاسف است : نیلوبلاگ

حقیقتا نمی دونم چه مرگمه ولی اولین چیز اینکه عصبی شدم که گفت بیا حرف خصوصی نمی زنیم و من چون پرو نبودم گفتم نه و هرجور خودتون تصمیم بگیرین بعد اومدم تو هال و محمداقا که فیلمو پلی کرده بود فهمید و سریع کنترل فیلمو داد دست من و خودش رفت پیش اونا 

لجم می گیره که همشون رفتن تو اتاق نشستن و حرف می زنن و فقط مامانشون احترام سرش می شه دقیقا بهمون دلیلی که من سرم شد و اومدم تو هال نشستم

از ساعت ۶ تا ۹ دقیقا سه ساعت تو اتاق رفتن پچ پچ 

درسته گفت بیا بشین و حتی اصرارم کرد

نمی دونم ولی چه مرگمه که سرریز کردم!

از اینکه هرچی رو باید ازش بپرسم

از اینکه من نامحرمم و همه محرمن و فقط من خبر ندارم از چیزی !!

از اینکه من حریم خصوصی ندارم ولی اون حتی حق ندارم به موبایلش دست بزنم 

خیلی اذیتم 

قشنگ این ندونستنه همیشه اذیتم می کرد و حالا هم اینجور دارم می چزم !

ولی خب عوضش منم دیگه همه چیزو نمی گم 

ببینیم چی می شه