امروز یلداست
ساعت ۶ و ۴۵ از خواب برای نماز بیدار شدم و بعدش از شدت استرس کارا خوابم نبرد
یک هفته بود خواب نداشتم و ذهنم درگیر بود و حالم با خودم خوب نبود
دو ماه دیگه نامزدیمه و من هنوز لاغر نشدم
دو هفته است محرم کردیم و تازه دست همو می گیریم
و دو هفته است محرم کردیم و یکی هست که صادقانه دوستم داره و ازم تعریف می کنه و بهم ابراز می کنه و دل من همینطور آب می شه
توی این دو هفته که میومد دنبالم هردفعه توی ماشین که کنارش می شینم نگاهش می کنم و فکر می کنم که من چی این مردو دوست دارم و موقع خداحافظی با وجود تمام نکات مثبتش فقط یک نکته ای هست اونم اینه که حالم باهاش خیلی خوبه
نفسام منظمه، تپش قلبم محکمه و زمان برام معنی نداره
دستام جاشون توی دستاشه
نگاهم توی نگاهش می شینه
و حرفاش به گوش شیرینه
من عوض شدم
دیگه دو هفته ای می شه که همون آدم قبلی نیستم
دو هفته ای می شه که سرم پر از نگرانی و استرس و مسوولیت های بی شماره
مادربزرگ سلام می رساند و می گوید متاسف است...برچسب : نویسنده : houseofdreams بازدید : 82